بسیاری از استراتژیستها و سیاستگذاران حوزه روابط بینالملل معتقدند اگر در راهبردپردازیها و ترسیم نقشه راه یک کشور در مواجهه با یک پدیده، نقاط کور آن (پدیده) مورد توجه و مداقه قرار نگیرد، در آینده شاهد تبدیل شدن همان «نقاط کور» به «پاشنه آشیل» آن معادله خواهیم بود. این قاعده در روند تقابل واشینگتن - کاراکاس نیز قابلمشاهده است. در این خصوص سه نکته اساسی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
نخست اینکه «قدرت ذاتی زنجیره ضد امپریالیستی در امریکای لاتین» همان نقطه کور محاسبات واشینگتن در تقابل با کاراکاس و امریکای لاتین محسوب میشود. ترامپ درصدد کمیسازی اجزا و اتصالات این زنجیره اصیل و تاریخی برآمده است. در حقیقت رئیسجمهور امریکا دچار همان خبط بزرگی شده که بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ میلادی تبدیل به پاشنه آشیل دولت بوش پسر شد؛ کمیسازی تحرکات ضد امریکایی صورت گرفته در امریکای مرکزی و جنوبی و تلاش برای ایزولهسازی آن. در آن زمان، اصرار بوش بر مهار حداکثری دولتهای ضد امریکایی مستقر در امریکای لاتین منتج به تقویت زنجیره سوسیالیستی شکل گرفته در آن منطقه شد. این موضوع در برهه کنونی نیز در حال تکرار است.
نکته دوم معطوف به اهرمهای فشار امریکا در مواجهه با تحرکات آزادیخواهانه و ضد امپریالیستی در امریکای لاتین (به ویژه ونزوئلا) است. این اهرمهای فشار به دو دسته تقسیم میشوند؛ یکی اهرمهای سخت که تجلی همان قدرت سخت و مداخلهگرایی نظامی امریکاست و دیگری، اهرمهای نرم که شامل تقویت اپوزیسیون غربگرا در کاراکاس، هاوانا، لاپاز، ریودوژانیرو و دیگر پایتختهای امریکای لاتین میباشد. ترامپ درصدد ترکیب همزمان این دو مؤلفه در یک بستر زمانی واحد برآمده است بدون آنکه نسبت به اصلیترین عامل مهارکننده آن یعنی «اصالت تحرکات ضد امریکایی» در امریکای مرکزی و جنوبی تمرکز و توجهی داشته باشد.
نکته سوم مربوط به آیندهپژوهی مناقشه اخیر در ونزوئلاست. ممکن است ترامپ در آیندهای نزدیک حملهای به کاراکاس صورت دهد تا آشفتگی ناشی از حمله را تبدیل به فرامتن و بستری برای تحرکات اپوزیسیون دولت مادورو نماید، اما او (رئیسجمهور امریکا) زمانی به خود میآید که بسیار دیر است! قدرت نرم شکل گرفته از سوی جریانهای ضد امپریالیستی در امریکایی به اندازهای در لایههای پنهان نظامی، اجتماعی و تاریخی امریکای لاتین تثبت شده که قدرت سخت نظامی و حتی ترکیب آن با مصادیق جدید قدرت نرم امریکا نمیتواند اصالت و موضوعیت آن را از بین ببرد. قدرت نرم شکل گرفته در امریکای لاتین، مخصوصاً کشور ونزوئلا منبعث از «رد سلطهگری امریکای شمالی بر امریکای جنوبی» بوده و تا زمانی که این فرامتن بر کاراکاس و دیگر پایتختها سایه بیفکند، جایگزینی آن با یک فرامتن دستساز و نوظهور امریکایی ناممکن است. ترامپ به زودی متوجه نتیجه ایدهآلگرایی و محاسبات خطرناک خود در تقابل با کاراکاس خواهد شد، اما آن زمان دیگر جایی برای جبران هزینههای میدانی و محیطی ناشی از شکست واشینگتن وجود ندارد. رئیسجمهور امریکا به زودی متوجه خواهد شد که نقشه راه تقابل با ونزوئلا را نمیتواند بر اساس الگوهای عملگرایانه رادیکال یا سنجش نسبت «هزینه – فایده» ترسیم نماید.